سكانس هفتاد و چهار: سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش!
از جمله برکت های دوران درمان مادر، آشنایی با شیوه های جدید حرص دادن ایشان بود. قبلا روش های زیادی کشف کرده بودم ولی این یکی لطف بیشتری داشت. با یک اشاره مادر را در حد سکته حرص می داد و میشد مواقع نیاز از آن بهترین بهره را برد.
از آنجایی که بعد از عمل جراحی، شکرک های خون مادر هویدا شده بود، لازم بود قند خون مادر مرتب کنترل شود تا با تغییر و تنظیم دارو توسط پزشکشان، به ثبات نسبی برسد. گرفتن سه قطره خون مویرگی در روز از سرانگشت مادر، به اندازه بستری شدن در بیمارستان مادر را اذیت می کرد. همین که با دستگاه کنترل قند خون و لبخند مرموزی به سمتش می رفتم، حرصش در می آمد. اوایل فقط برایش فلسفه خوانی می کردم: «ببین مادر جان به گزارش برخی سایت های پزشکی این قند خون چیز مهمی است. تنظیم نشود پس فردا دوباره رگ ها رسوب می گیرد همان تصلب شرایین، باید بروید آنژیو و بالن شاید هم جراحی مجدد. شاید هم شد سکته مغزی. رگ های مغز هم برای رسوب گرفتن مستعد است. کلیه ها آسیب می بیند. چشم هاضعیف که نه کور می شود مادرجان. زخم ها دیر خوب می شود. گاهی تا قطع پا پیش می رود. افسردگی نه فسردگی میگیری سید. پس لطفا مقاومت نکنید و به فکر قند خونتان باشید». بی رحمانه مادر را ترغیب می کردم و مادر همچنان مقاومت نشان می داد و عادت نمی کرد.
آن روز وقتی برای بار سوم رفتم سراغ مادر، با این تعبیر نشستم کنارش: «نترس. دستت بیار مادر می خوام فالت بگیرم». مادر اول سکوت معناداری کرد ولی بعد نا خود آگاه از خندیدنم، خندید. بعد از آن روز من فالگیر بودم و مادر مشتری که روزی سه بار می رفتم سراغش برای دیدن فالش. این تعبیر باعث شده بود کمتر حرص بخورد. کم کم از فالگیری تجربه های خوبی کسب کردم: «اینکه بهتر است بی مقدمه بروم سراغ مادر، اجازه ندهم مادر عدد قند خون را ببیند، وقتی ناراحت است قند خون به طرز عجیبی بالا می رود، اثر دارو در مواقع استرس های شدید، کمتر از چیزی است که فکرش را می شود کرد و باید به برگشت آرامش مادر کمک کرد. اینکه بالا و پایین رفتن قند خون در طول روز طبیعی است. اینکه اصولا تغییر قند خون رنج ثابتی دارد. نزدیک وعده غذایی اصولا عصبانی ترند و قند خون روی خلق و خو اثر دارد و خیلی نباید سر به سر بیمار قندی گذاشت » و تجربه هایی از این قبیل.
مجبور بودم برای رسیدن به عددی حقیقی تر، زمان مناسبی برای کنترل قند پیدا کنم. خوب که بررسی کردم بهترین زمان، وقت نماز بود. بعد از نماز صبح و عصر و عشا، همانطور که مادر روی سجاده اش نشسته بود، می رفتم برای گرفتن فال. مادر می گفت: «دخترم تو فالگیری یا شیطان نماز؟». از آنجایی که آرامش نسبی مادر بعد از نماز تضمین شده است، سر به سر مریض قندی گذاشتن هم ممکن بود: «شیطان؟ زبانت را گاز بگیر سید. توبه کن. فالگیر به این خوبی. آن هم سوپر فالگیر با دو تفاوت بزرگ با فالگیرهای دیگر. اول اینکه توهمی نیستم و صداقتم. بنده خداها اگر خیلی فالگیر بودند فال خودشان را می گرفتند و برای یک تومان دو زار نعوذ بالله ادعای خدایی نمی کردند و مردم را سرکیسه. ما که در قرآن دیده ایم علم غیب و خبر از آینده مخصوص خداست و مگر جایی که خدا خبرهایی از غیب را به پیامبران و اولیایش می دهد و به افراد خاصی که از آنها راضی باشد. بعد هم خبر داشتن به منزله اطلاع دادن بی چون و چرا و استفاده شخصی نیست. و اما تفاوت دوم اینکه مجانی هستم با ابزار و از همه مهمتر از آبروی خودم هم ایثار می کنم. چه کسی غیر از من نتایج را می فرستد برای آقای دکتر؟ حالا سوپر فالگیر هستم یا نه؟ » کم کم مادر راضی شد و کمتر مقاومت نشان داد. گذشته از اینها روی تغذیه مادر هم کنترل زیادی داشتم. خودم هم از این کار راضی نبودم ولی چاره ای جز این نبود.
بعد از اینکه نتایج را برای پزشکشان ارسال کردم؛ تعداد داروها افزایش پیدا کرد و برخی با دستگاه گوارش مادر سازگار نبود، نتیجه روز از نو و روزی از نو. دیگر کاری از فالگیر هم ساخته نبود. طول کشید تا مادر بدون استرس و مقاومت داروها را مصرف کنند.
روزهای اول خیلی پاپیچ مادر نمی شدم ولی نگرانی هایم باعث شد آنچه می گذشت را بررسی و روش جدیدی کشف کردم. « مادر مگر شما مسلمان نیستید؟ فکر کنید مراقبه است. مراقبه انجام نمی دهید؟ مدل مراقبه شما الان خارجکی نیست؟ با کلاس شده ای مامان، مدیتیشنی عمل می کنی. بگذارید فکر کنم ببینم نوع مراقبه تان تمرکزیست یا نظارتی؟ . تمرکز که داریم. برای رسیدن به خودتان هم که تلاش می کنید. من به جای شما بودم به جای روش بودا و هندو و غرب می رفتم سراغ مراقبه اسلامی.» . مادر هاج و واج نگاهم کرد و گفت: «این حرف ها دیگر چیست؟ من با بودا و هندو چکار دارم؟ می گویم توان این همه دارو ندارم دختر». «مراقبه یعنی مواظب خود بودن. غربی ها و بودا و… می نشینند یک گوشه تمرکز می کنند که افکار بد را از ذهنشان بیرون کنند و به آرامش برسند. مثلا یوگا ولی مراقبت اسلامی اینطوری نیست. وقتی رفتار بد یا گناهی در خود ببینی با خدای خود عهد می کنی برای ترکش. در طول روز مراقب خودت هستی آن را انجام ندهی. شب شد حساب کتاب می کنی ببینی چه کردی در طول روز. حالا هر هفته یا هر ماه ولی معمولش همان روز است. بعد اگر آن خطا را تکرار کرده باشی خودت را سرزنش و برای خودت یک جریمه ای می گذاری مثلا صدتا صلوات. نماز شب و…اینطوری به مرور زمان با کمک خدا و مراقبت، آن عمل را ترک می کنیم. به این مراحل می گویند مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه- معاقبه یا همان مراقبه اسلامی». مادر انگار قانع شده بود گفت: «حالا ربطش به قند خون چیست؟» . خوب شما هم با خود عهد می کنید درپرهیز از هیدرات های کربن مثل برنج و سیب زمینی و ماکارونی و… و قندهای نا مفید مثل قند و شکر و … و استفاده داروهایتان این مرحله مشارطه. در طول روز مراقب خود هستید که سراغ خط قرمزها نروید این می شود مراقبه، بعد شب با دستگاه قند خون را چک می کنیم میفرستیم برای دکترتان حساب کتاب کنند، این می شود محاسبه و جواب پزشکتان هرچه بود، دارو و سفارشات ایشان می شود معاتبه و معاقبه. حالا شما کدام را رعایت نمی کنید؟ به نظرتان مراقبتان اسلامی است یا مدیتیشنی؟ مراقبه ای که معاتبه و معاقبه ندارد که مراقبه نیست. چه اثری دارد؟ این را برای جسمتان تمرین کنید می توانید برای روحتان هم انجام دهید. فرقش این است برای روحتان تمرین کردید نتیجه اش تزکیه است و رستگاری. «قد افلح من زکها» چیز کمی است؟»
بعد از آن مادر نه مقاومت کرد و نه چون و چرا. با عمل به شیوه مراقبه اسلامی، خیلی زود قند خون به ثبات نسبی رسید.
برای تغییر برخی شرایط نباید نا امید شد. باید روش های مختلفی را تجربه کرد. یکبار راهش هشدار است، یکبار محبت و تشویق روش فالگیر و یک بار مراقبه. باید جستجو کرد و راه حل را پیدا کرد.
خدایا شکر برای بیماری هایی که راه های تمرین رسیدن به تو را تداعی می کند.
نوشته شده توسط: مدیر وبلاگ 16 فروردین1398
فرم در حال بارگذاری ...