وقتي رسيديم مطب، ساعت 4 و نيم بعد از ظهر بود. به خيال خودمان نيم ساعت دير رسيده بوديم. خواهرم و همسرش رفتند پاركينگ. با سرعت خودم را به مطب رساندم. جلوي ميز منشي ايستادم و از ثبت نوبتمان سوال كردم، وقتي تاييد شد، كارتم را گذاشتم روي ميز. منشي گفت:«فعلا… بیشتر »