چند روز بعد از ترخیص مادر از بیمارستان، تعطیلات عید با همه تمدیداتش تمام شد. باید می رفتم برای تدریس. حتی فکرش اذیتم می کرد. حس می کردم دیگر توانش را ندارم. با ذهنی آشفته و خاطری رنجور کجا می رفتم؟ اما مگر می شد نروم؟!. چند ساعت تدریسی که با رفت و… بیشتر »
کلید واژه: "علم"
از پس لرزه های قابل توجه دوران درمان مادر، دیدار نه خیلی خوشایند برخی اقوام بود. فکر حضورش روی اعصابم رژه می رفت. مخصوصا اینکه فرمان مادر نسبت به ایشان «سکوت» در هر شرایط و نسبت به هر کلامی است. با اینکه اصولا آدم درونگرا و ساکتی هستم، عمل به این فرمان… بیشتر »