یک روز توی بیمارستان، نشستم سر تخت و برای آرام و سرگرم کردن خودم رفتم سراغ راه و روش حساب کتاب کردن. چرتکه می انداختم برای اینکه حساب کنم در مجموع بیمارستان چطور جایی است و چه احوالاتی دارد. دنبال این بودم ببینم چه حسی بر همه احساسات غالب است. شاید… بیشتر »
کلید واژه: "توحید"
غذای همراه بیمار، مجدد مرغ بود. غذا را باز کردم. یک قاشق از برنج که خوردم پشیمان شدم. دست خورده شده بود ولی دوباره آن را مثل اول بستم. نمی توانستم مثل هر روز، برنج سفید را با سبزیجات بخورم. سبزیجات همراه غذا را دوست نداشتم. از هر چه خوردنی بود حالم… بیشتر »