سكانس پنجاه و یک: بیا تا جهان را تلاوت کنیم!
يكي از سرگرمي هاي روزهاي بيمارستاني، خواندن نوشته هاي درب و ديوار بود. فرقي نداشت نوشته كجا باشد و به چه ديواري و با چه موضوع و قد و قامتي. به هيچ كدام رحم نمي كردم. حتي تكراري بودن هم مانع مطالعه مجدد نمي شد، ظاهرا كار بيهوده اي به نظر مي رسيد ولي تفريح دوست داشتني و سالمي بود. همين كه قدم مي زدم و مدتي فكرم از بيماري و خستگي و كم حوصلگي جدا مي شد راضي بودم.
به دنبال تامین مواد اولیه این سرگرمی، گاهي از اتاق بيرون مي رفتم همان حوالي گشتي مي زدم و بر مي گشتم. گاهي هم جلوي كاغذ نصب شده روي ديوار اتاق توقف مي كردم. مادر نگاه پرسشگرانه اي داشت ولي حرفي نمي زد. تا اينكه يك روز سوال كرد: «مادر جان مشكلي پيش آمده؟ چرا بي قراري؟ مي روي، نرفته بر مي گردي. روي اين كاغذ چي نوشته كه هر روز و ساعت نگاهش مي كني؟ من كه از اينجا چشمم نمي بيند بگو ما هم بدانيم». لحن كلامم را عوض كردم و گفتم نوشته : « اي بانوي سيده سينه شكافته در راه سكته، دل از تخت و بستر برگير و بيا پايين قدم بزن تا بهتر شوي و از اينجا برويم». مادر چهره در هم كشيد و سكوت كرد.
روي لبه تخت، كنارش نشستم و در حالي كه با دستم چين و چروك ابروي در هم كشيده اش را باز مي كردم توضيح دادم: «مامان، بي قرار ي ديگر چه صيغه اي است. مي روم توي سالن قدم بزنم، شلوغ است بر مي گردم. توي اين كاغذ فقط آدرس سايت بيمارستان نوشته شده است. از قدم زدن هاي توي سالن هم بی نصیب نبوده ام. كاغذ روي ديوارِ سرويس، روش صحيح شستن دست ها را توضیح داده است و جالب ترین نکته اش این بود که ثانيه هاي شستن را معادل زمان ذكر 5 صلوات نوشته است. آن بيرون روبروي درب اتاق هم، پوستري نصب است كه نارسايي هاي مختلف قلب را تصويري توضيح داده است. كاغذهاي تابلو اعلانات هم برنامه هفتگي پرسنل است. دیوار يكي از سالن ها هم مزين است به پوستري كه تفكيك رنگ لباس پرسنل را تا حدودي توضيح داده است. اين قدر اينجا ديوار دارد و نياز، كه فكر كنم چند سال ديگر «مديريت ديوار بيمارستان» هم به پرسنل اضافه شود. اولين كسي هم كه ثبت نام مي كند من هستم.». مادر لبخندي زد و گفت: « مدیر دیوار » شدنت مانده مادر. ببخشيد مادرجان. چه عيدي شد برايت. مجبور نيستي اين كاغذها را دوباره بخواني و توي سالن قدم بزني، برو حياط كنار درخت و سبزه ها ، عزرائيل بيايد اينجا باشي يا نباشي فرقي ندارد».
چند لحظه درنگ کردم و ادامه دادم: « مامان این چه حرفی است. اولا تکراری نیست چون تجربه کرده ام هر روز با هر حسی نوشته ای را می خوانم، می توان از آن حس و دیدگاه جدیدی گرفت. به فرض هم که تکراری باشد، مگر همه تکرار ها بد است؟ شما هر روز و دقیقه و ثانیه مرا می بینید خسته می شوید و تکراری هستم؟ زیبایی، محبت، خوبی، تنفس، ضربان قلب، لمس توانایی خواندن و نوشتن و خیلی چیزها تکرارش دوست داشتنی است. مطالعه این نوشته ها هم خالی از لطف نبوده است. بدون اينكه سوالي كنم و كسي راهنمايي كرده باشد، قسمت هاي مختلف بخش را مي شناسم. مي دانم بیمارستان سایت دارد. می دانم براي شما لباس تميز از كجا بردارم. ملحفه و پتوي تميز كدام قسمت سالن است. لباس هاي كثيف را بعد از تعويض كجا بگذارم. بين زباله ها بايد تفكيك قائل شوم. اينجا بخش جراحي است. اتاق عمل دارد. بيماران اين بخش زن و مرد هستند. از ته سالن راه دارد به بخش icu. فوق تخصص قلب و عروق، متخصص هوشبري و سوپروايزر و سر پرستار و منشي بخش هم واژه های جديدی است. بوفه، شير آب داغ و… را هم از همين نوشته ها پيدا كردم. پرسنل را تا حدودي از رنگ لباس تشخيص مي دهم. دستم را درست مي شويم. فقط نارسايي هاي قلب در حد من نبود ولي تكرارش برايم خیلی جالب است. حداقل مي دانم قلب هم براي خودش كسي است و عجايبي دارد. مامان خودمانیم، خدا با جابجايي يك تکه گوشت به نام دریچه و گرفتگي يك رگ 2 ميليمتري و كلا نارسايي هاي يك تلمبه گوشتي چند صد گرمي خيلي ها را سر كار گذاشته. جراحان قلب اشتباه نكنم حداقل 15 سال تلاش و زحمت شبانه روزي دارند براي تشخيص و درمان هاي در اين حد، براي همان قلبي كه 25 روز بعد از بارداري در جنيني كه به اندازه كشمش است، مي تپد. كاش راهی بود ببينيم توي اتاق عمل چه خبر است. خيلي دلم مي خواهد ببينم سينه را كه باز مي كنند قلب چه شكلي است. من كه به عكس و فيلم اعتقادي ندارم. خوش به حال جراحان، به نظر من، امثال ما خدا را می خوانیم ولی آنها خدا را می بینند. مامان خنده دار نيست ما به دنيا مي آييم و مي رويم حتي نمي دانيم قلبمان چه شكلي است؟ خدایا شکر برای همه نعمت های تکراری که ندیدن ما، مانعی از فضلت نشد.
نوشته شده توسط: مدیر وبلاگ 18 اردیبهشت 1397
نظر از: صهباء [بازدید کننده]
علم حضوری :)
فاصله ی زیادی ست بین خواندن و دیدن.
باید فاصله ها را شناسایی کرد و از از میان برداشت.
فرم در حال بارگذاری ...