وقتی یکی از اعضای خانواده بیمار می شود. خانواده چالش های زیادی را تجربه می کند، مخصوصا وقتی بیماری مزمن باشد و قرار نباشد دست و پایش را جمع کند و برود و پشت سرش را هم نگاه نکند. بیماری که جزئی از اعضای خانواده می شود و حضورش دائمی است آینه دق نباشد،… بیشتر »
کلید واژه: "بیماری"
هنوز تا نوبت ما چند نفری فاصله بود. از نشستن روی صندلی مطب احساس خستگی می کردم. ذهنم به شدت درگیر بود. خواهرم روبروی ما نشسته و نگاهش پر از اضطراب بود. یقین داشتم نگران احوال مادر است. برعکس او، همه فکر و توانم به جای مادر، روی این مسأله بود که «بگویم… بیشتر »
اتفاقات روز های قبل، محیط بیمارستان و برخوردها ی تلخ ریز و درشت ، بی سکنه بودن اتاق ، عدم توانایی در حرکت، دردهای عجیب وآینده ای مبهم و… همه حقیقت هایی بود که جلوی چشم مادر رژه می رفت و با این رنجش، حفظ روحیه کار ساده ای نبود. مانع اصلی اینجا بود… بیشتر »
فرصت زیادی نداشتیم. باید قبل از 12 می رسیدیم بیمارستان. سرگردان بودم. نمی دانستم چه لوازمی نیاز دارم، یا مادر چه لوازمی نیاز دارد که همراه ببرم. اصلا مادر چه مدت در بخش جراحی بستری خواهد بود؟ با پیش بینی حداقل 10- 12 روز، به یکی دو کتاب برای سرگرمی و… بیشتر »