يكي از تجربه هاي خاص بيمارستان، روبرو شدن با احساساتي ناشناخته بود. اسم اولين حس نو ظهور را گذاشته بودم «بچگي هاي قلب». با اينكه جنسم از سكوت است، برخي اوقات توي بيمارستان دلم هوايي مي شد براي يك هم زبان. يكي كه مي شد حسابي با هم حرف بزنيم. يك نفر آشنا… بیشتر »
کلید واژه: "محبت حقیقی"
زمان ملاقات خیلی زود گذشت. همه آماده رفتن بودند. چند نفر از جمع داوطلبانه اصرار می کردند که به نیت جایگزینی با من آمده اند و باید بروم منزل و چند روزی استراحت کنم. اصرار ها وسوسه انگیز بود. فکر یک شب استراحت در اتاقم بعد از بیش از ده روز سرگردانی بین… بیشتر »