قلب های صبور!

  • خانه
  • تماس
  • « سکانس هفدهم: آن‌ها که خوانده‌ام همه از یاد من برفت!
  • سکانس پانزدهم: به جز بی پناهی، پناهی ندارد!!! »

سکانس شانزدهم: ﺁﻥ ﻋﺸٖﻖ ﮐـﻪ ﺩﺭ پـردﻩ بـمـاند ﺑـﻪ ﭼـﻪ ﺍﺭﺯﺩ؟

ارسال شده در 30ام تیر, 1396 توسط hekmat در این نیز بگذرد!

ثانیه ها به سختی می گذشت. پرستارها و سایر پرسنل بیمارستان یکی پس از دیگری شیفت عوض می کردند و می رفتند برای تعطیلات و من و مادر همچنان ساکن اتاقی خالی از سکنه. تنها عضو ثابت از بیمارستان، پزشک صبور و بااخلاق مادر بود که هر روز سری به بیمارش می زد. جالب قضیه اینجا بود که همیشه بی خبر و در ساعت غیر مشخص حضور می یافتند و این هم برای پرسنل انگیزه کاری بود و هم برای بیمار انگیزه انتظار. از آنجایی که مادر حال درستی نداشت و چادر پوشیدنم در اتاق بی سکنه رنجش می داد، چادر را بوسیده بودم و گذاشته بودم کنار تخت. شوکه شدن از ورود و خروج بدون خبر پرستار و خدمه آقا همان و پوشیدن با عجله و چادر سر و ته و نامنظم همان

آن روز شیفتمان خورده بود به پرستاری خوش آب و رنگ. قبلا هم از این پرستارها زیاد دیده بودیم ولی این یکی با بقیه کمی فرق داشت. برعکس آنها که انصافا در رفتار و کمک رسانی بی مانند بودند، ایشان از رساندن خدمات به بیماران، با همراهی مثل من کسر شانش میشد. حال مادر اصلا خوب نبود. هر چند مدت نیاز به سوال و کمک گرفتن از پرستار داشتم. برای هر درخواستی باید 50 بار تا ایستگاه پرستاری می رفتم و بر می گشتم. ظاهرا به چادر مشکی آلرژی داشتند. معلوم نیست چقدر از دست من شکنجه شده بودند. هر بار خیلی سرد و خاص جواب می داد و نگاه عاقل اندر سفیهی که از رفتن پشیمان می شدم . ولی نگاهم که به مادر می افتاد توبه می شکستم و دوباره می رفتم. بار آخر برخوردی داشت و حرفی زد غیر قابل تحمل. چیزی نگفتم ولی دلم خیلی گرفته بود. نا مهربانی می کرد. درک نمی کرد که چادرم به مردهای سرزمینم می گوید محبت شما همه اش برای عزیزانتان! گناه سیاهی چادرم مهربانی بود. همانجا که دلی از کسی نمی برد و حواسی پرت نمی کرد همانجا که، همانجا که حق الهی را رعایت می کرد.

 

نوشته شده توسط: مدیر وبلاگ30 تیر 1396

بی حجابی بیمار حجاب عشق بی پرده عمل قلب مهربانی پرستار
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: بنت الهدی [عضو] 
  • روزنوشت های بنت الهدی

5 stars

با عرض سلام و احترام
وبلاگ بسیار جالبی دارید.
متن و پس زمینه، عناوین و کلید واژه ها و …
عالی
فوق العاده

1396/04/30 @ 02:02


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

قلب های صبور!

تقدیم به همه بیماران قلبی، آنهایی که نارسایی جسم صنوبری قفسه سینه هاشان هرگز قلب های آسمانیشان را بیمار نکرد.

موضوعات

  • همه
  • این نیز بگذرد!
  • با هم بودن زيباست
  • شکرانه ها
  • گاهنامه

گرت جان در قدم ریزم هنوزت عذر می‌خواهم

که از من خدمتی ناید چنان لایق که بپسندی

آخرین مطالب

  • سکانس هشتاد و چهار: آهسته‌تر! آرام‌تر! این بازیِ جان است!
  • سكانس هشتادو سه: من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم!
  • سكانس هشتادو یک: دل ما خیلی از این بی خبری سوخته است!
  • سکانس هشتاد: همای عرش کجا و کبوتر چاهی!
  • سكانس هفتاد و نه: آی آدم ها چه می کنید؟!
  • سكانس هفتاد و هشت: پُر میشود فضای دل از عطر عاشقی!
  • سكانس هفتاد و هفت: می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم!
  • سكانس هفتاد و شش: مهر سکوت با دل بی آرزو خوش است!
  • سكانس هفتاد و پنج: زبانم در دهان باز بسته ست!
  • سكانس هفتاد و چهار: سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش!
  • سكانس هفتاد و سه: شنبه های بی پناهی؛ جمعه های بی قراری!
  • سكانس هفتاد و دو : در حقیقت چون بدیم زو خیالی هم نبود!
  • سكانس هفتاد و یک:از همه دست کشیدم که تو باشی همه ام!
  • سكانس هفتاد: آفتابی که بوی گندم داشت!!
  • سكانس شصت و نه: در همین جاده های ناهموار، عاشقی را خدا به ما بخشید!!

پیوند ها

  • شعر بلاگ
  • گهر عمر

جستجو

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان • تماس