اتاق همچنان خالی بود. به نیت کاهش استرس های مادر- از به زحمت بودنم در ایام تعطیلات نوروز- روی تختِ روبرویِ مادر مستقر شده بودم. مسأله حق الناس بودن احتمالی را- چون هزینه یک تخت پرداخت می کردیم و از دو تخت استفاده می کردیم - هم با خیال اینکه مثل… بیشتر »
کلید واژه: "بیمار"
ثانیه ها به سختی می گذشت. پرستارها و سایر پرسنل بیمارستان یکی پس از دیگری شیفت عوض می کردند و می رفتند برای تعطیلات و من و مادر همچنان ساکن اتاقی خالی از سکنه. تنها عضو ثابت از بیمارستان، پزشک صبور و بااخلاق مادر بود که هر روز سری به بیمارش می زد. جالب… بیشتر »
آخرین یک شنبه سال، روز مادر، قبل از ساعت 8 جلوی درب سی سی یو حاضر شدیم. قرار بود بعد از حضور پزشک جراح، مادر راهی اتاق عمل شود. پلک هایم از شدت گریه های شب و بیداری، مجروح بود و زیر لب زمزمه می کردم و به خدا التماس، که اگر تصمیم ما اشتباه بوده است و… بیشتر »