شهريور كه شد مي شد گفت مادر زندگي طبيعي داشت. وقت آن بود مدتي تنها بماند تا لمس كند، توان انجام مسئوليت هايش را دارد. از طرفي من هم خسته بودم و نياز داشتم كمي از مسئوليت هاي تكراري و كليشه اي فاصله بگيرم و خودم باشم. اين وسط خواستگار سمجي هم داشتم كه… بیشتر »
کلید واژه: "پزشك"
روزهاي آخر بستري، مادر را تا كنار پنجره اتاق همراهي مي كردم. صندلي را مي گذاشتم كنار پنجره. پنجره را باز مي كردم و يقين داشتم اثري كه هواي پاك و خنك بهار بر روحيه مادر دارد، با هزار جمله حرف، برابري مي كند. كنار پنجره توجهش را جلب مي كردم به جوانه ها و… بیشتر »