دومین جمعه ای بود که مهمان بیمارستان بودیم و اولین جمعه و روز ملاقات بعد از ورود مادر به بخش. به دلیل دوری راه و تعطیلات عید و شرایط، انتظار مهمان و ملاقاتی نمی رفت. با این وجود با شناختی که از مادر داشتم، نزدیک زمان ملاقات، محض احتیاط، سری به فروشگاه… بیشتر »
کلید واژه: "محبت"
چند روز از ورود مادر به بخش گذشته بود. با اجازه پزشک درن ها از مادر جدا شده بود اما مادر همچنان روی تخت دراز کشیده و با دلی سرشار از غم، کوچکترین حرکتی نداشت. پرستارها سرزنشم می کردند که بیمار باید راه برود و همراه باشم، نه اینکه استراحت کنم و بی حالتر… بیشتر »
غذای همراه بیمار، مجدد مرغ بود. غذا را باز کردم. یک قاشق از برنج که خوردم پشیمان شدم. دست خورده شده بود ولی دوباره آن را مثل اول بستم. نمی توانستم مثل هر روز، برنج سفید را با سبزیجات بخورم. سبزیجات همراه غذا را دوست نداشتم. از هر چه خوردنی بود حالم… بیشتر »
مادر بعد از عمل جراحی، طبق روال طبیعی، به بخش آی سی یو منتقل شده بود. پشت درب آی سی یو، بعد از یکی دو ساعت معطلی، پرستار توضیح داد که بیمار تا ورود به بخش، نیاز به همراه ندارد. و زمانی که به تشخیص پزشک راهی بخش شد، با ما تماس گرفته می شود و 48 تا72… بیشتر »