يكي از سرگرمي هاي روزهاي بيمارستاني، خواندن نوشته هاي درب و ديوار بود. فرقي نداشت نوشته كجا باشد و به چه ديواري و با چه موضوع و قد و قامتي. به هيچ كدام رحم نمي كردم. حتي تكراري بودن هم مانع مطالعه مجدد نمي شد، ظاهرا كار بيهوده اي به نظر مي رسيد ولي… بیشتر »
کلید واژه: "بیماران قلبی"
ازبيمارستان تا منزل تقريبا 150 كيلومتر فاصله داشتيم. سرعت ماشين به دليل رعايت حال مادر از حد معمول كمتر و ظاهرا آرامشي نسبي بر همه حاكم شده بود. مشخص بود مادر حال درستي ندارد. احوالات من هم تعريفي نداشت. بازگشت براي هر دوي ما به معناي روبرو شدن با… بیشتر »
چند روز از ورود مادر به بخش گذشته بود. با اجازه پزشک درن ها از مادر جدا شده بود اما مادر همچنان روی تخت دراز کشیده و با دلی سرشار از غم، کوچکترین حرکتی نداشت. پرستارها سرزنشم می کردند که بیمار باید راه برود و همراه باشم، نه اینکه استراحت کنم و بی حالتر… بیشتر »
فرصت زیادی نداشتیم. باید قبل از 12 می رسیدیم بیمارستان. سرگردان بودم. نمی دانستم چه لوازمی نیاز دارم، یا مادر چه لوازمی نیاز دارد که همراه ببرم. اصلا مادر چه مدت در بخش جراحی بستری خواهد بود؟ با پیش بینی حداقل 10- 12 روز، به یکی دو کتاب برای سرگرمی و… بیشتر »
ساعت نزدیک یازده صبح و چند ساعت تا تحویل سال باقی بود. اولین سالی بود که باید تحویل سال و تعطیلات نوروز را بدون حضور مادر تجربه می کردیم. تصمیم بر آن شد که چون روز ملاقات است و چند بار از طریق تلفن و پرستار بخش آی سی یو در 24 ساعت گذشته جویای احوال… بیشتر »