تجربه بیماری مادر، تجربه متفاوتی بود. کوتاه ولی پر از خاطرات ریز و درشتی که ثانیه هایش، به تعبیری ارزشمند بوده، هست و خواهد بود. روزهایی که بعد از آن با دقت در رفتار و افکارم متوجه تغییر و تحولاتی شدم که پذيرشش ساده نبود. کمترینش، تغییر نگاهم به خيلي… بیشتر »
کلید واژه: "بيماري"
بزرگترين حسرت دوران بيماري مادر، حسرت از دست دادن همسفري مثل مادر بود. تا جايي كه تقريبا يك سال، جز رفت و آمد به مطب پزشك هيچ مسافرتي را تجربه نكردم. همسفري با افراد مختلف به من ياد داده بود، نه تنها در مسافرت هاي كوتاه، در سفر زندگي هم با هر كسي همراه… بیشتر »
كم كم به يك ساله شدن عمل جراحي مادر، نزديك شديم. حسي وادارم مي كرد، تلاش كنم «روز مادر» كه دقيقا روز عمل جراحي به تاريخ قمري بود، در اولين سال، يك روز به ياد ماندني باشد. به اعضاي خانواده كه همشهري بودند اطلاع دادم كه همه شب ميلاد، منزل پدري جمع شوند.… بیشتر »
چند ماه اول بعد از عمل جراحي، مادر استراحت مطلق بود و بيشتر زمانم توي آشپزخانه مي گذشت. بزرگترين اشكال اين قضيه اين بود كه مادر تنها مي شد و از تنهايي در جهت فكر به نيمه خالي ليوان و غمگيني خودش استفاده مي كرد. با توجه به اينكه حضور دائمي شخص ديگري را… بیشتر »
بعد از بيماري مادر و استراحت ها و حساس شدن هايش به بوي غذا، دلگيرترين جاي منزلمان آشپزخانه بود. آشپزخانه اي كه سال ها بهترين مكان به حساب مي آمد. همانجايي كه بهترين خاطراتم با مادر رقم خورده است. بچه كه بودم وقتي مادر به كارهاي منزل رسيدگي مي كرد همراهش… بیشتر »