یکی از قشنگترین تکرارهای عمرم، سالروز عید غدیر است. اینکه این محبت و زیبایی از کجا مهمان قلب تیره ماست، نمی دانم، فقط می دانم حسی به این روز دارم که اگر هر روز عید غدیر باشد، تکراری و خسته کننده نیست. گل سر سبد این زیبایی 18 شهریور 96 بود. نقطه عطفی بود برای خودش. غدیری که با سال های قبل تفاوتی اساسی داشت.
فراموش کردن عید غدیر در خانواده ما کار ساده ای نیست. به هر چه نگاه کنی رنگ و بوی غدیر دارد. «این لباس عید غدیر سال قبلم است. آن یکی لباس را فقط برای عید غدیر سال اول دانشگاهم پوشیده ام. لباس عید غدیر سال آخر دانشگاه خوشرنگتر بود. این سینی را دو سال قبل برای غدیر خریدیم. چندتا از استکان ها و لیوان ها شکسته، امسال باید برای غدیر یکی دو دست جدید بخریم. پارسال عید غدیر که دختر عمو آمد خانه ما دیگر ندیده امش. امسال عید غدیر شهریور است. جشن تولدش باشد همان عید غدیر، چند روز جلو تر و عقب تر که مهم نیست. حیف امسال داداش نمی تواند عید غدیر کنار ما باشد…». مثل تاریخ قمری که مبنایش هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، افق خیلی چیزها هم در خانه ما با عید غدیر سنجیده می شود.
شواهد نشان می دهدضمن بیکاری، اگر بگویم رئیس منتخب سازمان برگزاری عید غدیر منزلم، گزاف نگفته باشم. پارسال هم مثل سال های قبل، همه خانه را تمیز کردم. وسایل را با اختیار خودم جا به جا کردم. همه صندلی ها را جمع کردم که اگر تعداد بیشتر شد یکی روی زمین و یکی بالا نشین نباشد. در مورد میوه و شیرینی و نوشیدنی و شیوه تزیین عیدی ها، ضمن مشورت، همان طوری که دوست داشتم، تصمیم گرفتم. همراه مادر، بدون نیاز و توجهی به اسراف بودن، دوباره لباس عید غدیر خریدم. تدارک دیدم برای مهمانانی که تعدادش مشخص نبود. کمر بستم برای پذیرایی و خدمت. اعضای خانواده را دور هم جمع کردم برای یک ناهار دورهمی غدیری. مثل همیشه از ثواب روزه غدیر فاکتور گرفتم که نشاطم در روبرو شدن با مهمانان کمتر نباشد. روزه بودن بهانه نشود و با رضایت صد در صد مادر، فقط همین یک روز همه کارها به عهده خودم باشد.
مثل هر سال مادر، هر چند نمی توانست، تا شب با خوشرویی تمام، بر خلاف میلش، با تواضع تحسین برانگیزی روی صندلی نشسته بود. همسایه ها، فامیل و آشنا، غریبه ها آمدند دیدار مادر. کسانی که می فهمیدند دیدار مادر بهانه غدیر است و ما خاک پای همه غدیری هاییم. آنهایی که می دانند گرامی داشتن این عید اهمیتش بیش از این است که بزرگی و کوچکی، سواد کمتر و بیشتر، فقیری و ثروتمندی، پیری و جوانی یا هر علت پوچ دیگر مانع از این شود که با هم باشیم و خدا را شکر بگوییم بر این نعمت. آنهایی که واسطه شدند، یک روز قشنگ مثل سال های قبل رقم خورد.
عید غدیری که برخلاف سال های گذشته، قبل از آن، ثانیه ها و دقایقی و روزهایی مثل سکته مادر، بیمارستان ماندن، نشستن پشت درب اتاق عمل، دیدن رنج و ناتوانی مادر، لمس نوسان بین مرگ و زندگی بر ما گذشته بود. روزهایی که به ما آموخته بود، می شود فرصت گرامی داشتن غدیر را نداشته باشیم. همان طور که تاریخ بیش از هزار سال است انتظار می کشد برای غدیری ها. لحظه هایی که به ما فهمانده بود، می شود حضور فیزیکی نداشت ولی غدیری و بانی معنوی باشی، مثل پزشک مادر. ثانیه هایی که به ما چشانده بود حفظ برخی ارزش ها نباید متکی بر اشخاص باشد، هر چند هر کسی بهانه غدیر نمی شود مثل مادر.
امسال هم غدیر از همان روزهای قشنگ بود. دلم تنگ شده بود برای بی بی خانم که سال قبل بود و امسال بعد از تحمل چند ماه خانه سالمندان ، مهمان خروارها خاک بود. دلم تنگ شد برای احترام خانم و سلطان بانو که مشهد بودند، برای اقدس خانم که قم بود. برای همه غدیری هایی که سال قبل بودند و امسال نتواستند باشند. امسال برای غدیر لباس نو نخریدم. همان کت شلوار سورمه ای سال قبلم را تنم کردم و در حالی که شالم را روی سرم می گذاشتم، با خیره شدن به اشک هایم در آینه فقط گفتم: «خدایا شکر که غدیر ما تمدید شد. اتفاقات سال 96 به ما فهماند نباید در آراستگی و مهمانی و لباس و عیدی و کمپین و دیدار سادات و… متوقف شد.لطفی کن و به احترام مهمانان غدیری، ما را هم غدیری کن. مهربان معبود، غدیری بودن بی نشانه که نمی شود، غدیری ها شیوه شان صداقت است و مثل مولایشان غرق در تو. »
نوشته شده توسط: مدیر وبلاگ/ نهم شهريور1397