فقط بیماری که 15 روز بیمارستان بوده می داند ترخیص چه خبر خوشایندی است و فقط همراهی مثل من می تواند آن قدر سنگدل باشد که برای تاخیر آن تلاش کند. از پزشک مادر، با شرمندگی بسیار درخواست کردم جهت احتیاط و اطمینان خاطر ما، یک روز دیگر اجازه دهند بیمارستان… بیشتر »
کلید واژه: "خدا"
یکی دو روز، قبل از ترخیص، دغدغه جدیدی آزارم می داد. مادر دردهای خاصی در ناحیه شکمی و سینه داشت. شدت درد گاهی تا لزوم حضور پزشک جدی می شد. این علائم به دلیل برش بافت ها و استخوان جناغ و کشش چند ساعته با چنگک های پزشکی ضمن عمل جراحی، چیز عجیبی نبود؛ هر… بیشتر »
کمتر اتاق را ترک می کردم. جز برای برخی ضرورت ها مثل خرید از فروشگاه کوچک داخل بخش و گاهی تمایل به تنها بودن هنگام نماز خواندن و … بیشتر اوقات، روی تخت روبروی تخت مادر نشسته بودم. با اینکه مادر وابسته تر از قبل شده بود گاهی تشویقم می کردند که برای… بیشتر »
غذای همراه بیمار، مجدد مرغ بود. غذا را باز کردم. یک قاشق از برنج که خوردم پشیمان شدم. دست خورده شده بود ولی دوباره آن را مثل اول بستم. نمی توانستم مثل هر روز، برنج سفید را با سبزیجات بخورم. سبزیجات همراه غذا را دوست نداشتم. از هر چه خوردنی بود حالم… بیشتر »
اتاق همچنان خالی بود. به نیت کاهش استرس های مادر- از به زحمت بودنم در ایام تعطیلات نوروز- روی تختِ روبرویِ مادر مستقر شده بودم. مسأله حق الناس بودن احتمالی را- چون هزینه یک تخت پرداخت می کردیم و از دو تخت استفاده می کردیم - هم با خیال اینکه مثل… بیشتر »